و اما امروز...
سلام خاله ! امروز شما اومدی خونمون ولی من خونه نیستم طبق معمول... اما خوب شما صبج زود اومدی و قبل اینکه بیام از خونه بیرون دیدمت عشقم.... وقتی اومدی من خواب بودم ....مث همیشه اومدی بیدارم کردی..... رفتیم ک صبحانه بخوریم..... نشستی کنار بابایی که بهت چای بده مامانت ی لقمه عسل گرفته میگی :نع عسل نمیخورم آوالو میخورم(یعنی آلبالو میخورم) بعد مامانی مربای آلبالویی ک خودش درست کرده رو آورد داد به بابایی ک درشو باز ککنه میگی:بابایی بده محمد امین باز میکنه...الهی قربونت برم....... دوباره دو تا لقمه ک خوردی میگی :مامان محمد امین پنیر میخوره .................. بعد هم هی ب من میگی آله پنیر بخور، چایی بخور، نان بخ...